چهارشنبهسوری در زنجان قدیم، شبی پر از شادیهای ساده و بیخطر بود؛ شب قاشقزنی، شیشانداز، رشته و سنتهایی که حالا در یادها گم شدهاند.
چهارشنبهسوری، برای زنجانیهای قدیم فقط یک شب نبود؛ آغاز شادیهای نوروزی بود، شب آرزوها و صفا، شب آشتی و دوستی. هنوز هم خیلیها وقتی اسم چهارشنبهسوری میآید، یاد بوی دود آتش در کوچهها، صدای خندههای کودکانه و دلگرمی جمعهای خانوادگی میافتند؛ شبی که خانهها روشن بود از شعلههای کوچک و دلها گرم از مهر همسایگی.
در گذشته، خانوادهها روزهای آخر اسفند را به تمیزکاری و آمادهسازی خانه برای عید میگذراندند. شب چهارشنبه آخر سال، مردها و پسرها هیزم و چوب برای آتش آماده میکردند. همه اهل محل، از پیر و جوان تا کودک، در حیاط یا کوچه جمع میشدند و آتشهایی به نشانه پاکی و روشنایی روشن میکردند.
رسم بود که بچهها از روی شعلههای ملایم آتش بپرند و زیر لب بگویند: «زردی من از تو، سرخی تو از من»، یعنی غم و بیماریهام را به آتش میدهم و سلامت و شادیت را میگیرم. بزرگترها به بچهها آجیل چهارشنبهسوری میدادند که شامل نخودچی، کشمش، گردو و شیرینیهای محلی بود.
یکی از رسوم جذاب زنجان، فال گوش ایستادن دختران دم بخت بود. در گوشهای از کوچه، پنهانی به حرف مردم گوش میدادند تا از میان آن حرفها، نشانهای از بخت و آینده خود پیدا کنند. قاشقزنی هم بین نوجوانها رایج بود؛ با صورت پوشیده و قاشق در دست، به در خانهها میرفتند و صاحبخانه با آجیل یا شیرینی از آنها پذیرایی میکرد.
در این شب، خانه زنجانیها پر از نور و خنده بود. دعای سال نو میخواندند، به یاد رفتگان شمع روشن میکردند و باور داشتند چهارشنبهسوری اگر با دل پاک و نیت خوب برگزار شود، سالی روشن و پر از برکت در راه است.
در کنار آتشبازیهای ساده و بیخطر، آبپاشی و گلابپاشی هم از رسوم زیبای این شب بود. قدیمیها باور داشتند که آب و آتش نماد پاکیاند و باید خانه و زندگی را با این دو عنصر مقدس، برای ورود سال نو آماده کرد. برخی خانوادهها آب قنات یا چشمه میآوردند و با آن، جلوی خانه و حیاط را میشستند. زنان مسن، گلاب در هوا میپاشیدند و دعا میخواندند: «الهی سال نو، سال خیر و برکت باشه …»
یکی دیگر از سنتهای دیرینه، پاشیدن خاکستر آتش به سر چهارراهها بود. صبح روز بعد، خاکستر شب چهارشنبهسوری را جمع میکردند و در دوراهی یا چهارراه میریختند. باورشان این بود که غم و مریضی را دور میریزند و راه برای شادی و خوشی باز میشود.
پختن حلوا یا نذری دادن هم در بین بعضی خانوادهها رایج بود. برخیها برای رفع بلا یا به نیت حاجت، حلوا درست میکردند و بین همسایهها پخش میکردند. یا اگر بیمار یا گرفتاری در خانه داشتند، در این شب با نیت خیر نذر میکردند.
در زنجان قدیم، احترام به بزرگترها بخشی جداییناپذیر از این شب بود. نوهها برای پدربزرگ و مادربزرگها هدیه کوچکی میبردند و دعای خیر میگرفتند. آن شب، همه دور هم جمع میشدند، چای زغالی میخوردند، از خاطرات سال گذشته میگفتند و در دل آرزو میکردند: «سال دیگه همگی دور هم باشیم ...»
چهارشنبهسوری برای زنجانیها فقط یک جشن نبود؛ آیین مهر بود، بهانهای برای صلهرحم و دلگرمی. در آتش آن شب، امید شعلهور میشد، و با هر پرش از روی شعلهها، دلها سبکتر میشد.
حالا که آن روزها گذشته، هنوز هم میتوان با زنده کردن آن رسمها، به چهارشنبهسوری رنگ صفا و شادی دوباره داد؛ بیصدا، بیخطر، اما پر از نور و امید.
روایت قدیمیها از چهارشنبهسوری زنجان؛ شب آشتی، نه ترس
حاج کریم، پیرمرد ۸۰ ساله از اهالی محله سعدی وسط زنجان، با لبخند و نگاهی پر از خاطره به خبرنگار ایسنا میگوید: اون زمان نه ترقهای بود، نه نارنجکی. ما با دلی خوش از روی آتیش میپریدیم. همه همدیگه رو میشناختند، اگه کسی قهر بود، شب چهارشنبهسوری آشتی میکرد. آتش بهونه بود برای دورهمی. کسی دلش نمیلرزید، مثل حالا که صداهای بلند دل آدمها را میلرزاند.
او ادامه میدهد: مادرم همیشه رشته میپخت. همسایهها سهم خودشان را میآوردند، یه سفره پر از مهربونی پهن میشد. بچههام الآن از آن شبها فقط عکس دیدن، دیگه نه اون کوچهها هست، نه آن صفا.
خانم ربابه، ۷۵ ساله، از ساکنان کوچه فخیمالدوله زنجان، هم یادش هست که چطور برای شب چهارشنبهسوری آماده میشدند. او به خبرنگار ایسنامیگوید «یک هفته مانده به چهارشنبهسوری، بچهها دنبال جمع کردن چوب بودند. ما زنها سبزه میکاشتیم، خانه را آب و جارو میزدیم. شب چهارشنبهسوری لباس نو میپوشیدیم، بچهها میرفتند قاشقزنی، در میزدند و ما با کشمش و نخودچی پذیرایی میکردیم. هیچوقت صدای انفجار نبود، فقط صدای خنده و شادی بود.
او با حسرت میگوید: الآن بچههام اجازه نمیدهند نوههام بیرون بیایند، از ترس ترقه و مواد محترقه. کاش دوباره برگردیم به اون روزای خوب.
حاج حسن، ۷۲ ساله از ساکنان خیابان شهدا (شمشیری سابق) هم به یک رسم جالب اشاره میکند و به خبرنگار ایسنا میگوید: قدیما پدرم خاکستر آتش را صبح زود میبرد چهارراه محله میریخت. میگفت اینجوری نحسیها میرود. ما هم باور داشتیم. با همون دل خوش سال نو رو شروع میکردیم.
این روایتها، فقط خاطره نیستند؛ بخشی از هویت فرهنگی زنجانیها است. سنتهایی که اگر فراموش شوند، نه فقط یک رسم، بلکه بخشی از خاطرات و پیوندهای نسلی ما گم میشود.
شاید اگر نسل امروز به حرفهای این قدیمیها گوش کند، دوباره دلش هوای آتیشهای کوچک، قاشقزنی بیصدا، و شبهایی پر از صفا کند. چهارشنبهسوری هنوز هم میتواند بهانه شادی باشد؛ شادیای بیخطر، بیدلهره و به رسم دلهای قدیم.
انتهای پیام
نظرات