نمایش «با من سخن بگو» به نویسندگی و کارگردانی رضا رمضانیان، اثری روانشناختی و انسانی است که به بحران ارتباط در دنیای معاصر میپردازد؛ داستان درباره افرادی است که در بیان احساسات خود دچار نوعی گنگی، ناتوانی و سردرگمی هستند و نمیدانند دقیقاً چه میخواهند.
در این اثر، جمعی از بازیگران دهههای ۷۰ و ۸۰ حضور دارند تا پیوندی ملموستر میان نمایش و نسل جوان برقرار شود. طراحی صحنه بهصورت مینیمال و نورپردازی با رنگهای خاص انجام شده تا تمرکز مخاطب بر روابط انسانی و لایههای احساسی اثر باقی بماند.
در نشست نقد و بررسی این نمایش، احسان روحی و دانوش یزدانپناه با نگاهی تحلیلی، به بررسی جنبههای مختلف نمایش از جمله کارگردانی، ریتم اجرا، طراحی صحنه و بازی بازیگران پرداختند.
دانوش یزدانپناه، منتقد تئاتر در این نشست اظهار کرد: در نمایش «با من سخن بگو»، خردهپیرنگها و جزئیات زندگی شخصیتها نتوانستهاند مسئله اصلی نمایش را شکل دهند. از همان ابتدا به نظر رسید که قصه تقریباً تمام شده و توسعه زندگی شخصیتها بهعنوان عنصر دراماتیک چندان محسوس نیست. سطح کشمکش در نمایش، چه فردی، چه بین دو شخصیت یا فرافردی، اساس شکلگیری نمایشنامه است، اما در این اثر به وضوح تفکیک نشده بود.
وی ادامه داد: کشمکش فردی شخصیت با جهان درونی خود نیز به اندازه کافی ملموس نیست و کشمکش بین دو شخصیت نیز در بیشتر صحنهها نتایج دراماتیک مشخصی ایجاد نمیکند. ارتباطهای مکرر شخصیتها به عنوان سپرده دراماتیک عمل نکرد و باعث شد بیشتر بخشهای ساده داستان دنبال شود، بدون اینکه قصه به شکل واضحی شکل گیرد. موقعیتهای روزمره، مانند بیرون رفتن یا نوشیدن قهوه، بدون پیوند دراماتیک با قصه، جذابیت کافی ایجاد نکردند و سرمایهگذاری دراماتیک نمایش را شکل ندادند.
این منتقد تئاتر بیان کرد: در صحنههایی مانند حضور یک زوج در کافه بدون دیالوگ، اگرچه حس کنجکاوی مخاطب را تحریک میکند، اما به تنهایی قصه را پیش نمیبرد و نیاز به پردازش دقیق کارگردانی دارد. همچنین، استفاده نادرست از مینیمالیسم باعث شد جزئیات کوچک، ذهن مخاطب را از جریان درام دور کند. عنصر داستانی زوجی که پیش از تصادف معمار بودهاند نیز، میتوانست دستمایهای جذاب و رازآلود برای قصه باشد و جهان روانشناسانه شخصیتها را بهتر منتقل کند.
یزدانپناه درباره عنصر «درخت سخنگو» گفت: این عنصر ظرفیت بیشتری برای خلق کارکردهای دراماتیک داشت، اما در نسخه فعلی حضور او محدود بود و پتانسیل داستانی و روانشناسانه آن استفاده نشده بود. تعامل شخصیتها با اشیا و جهان ذهنی آنها میتوانست تجربه جذابتری ایجاد کند، اما این فرصتها به شکل کافی بهرهبرداری نشده بودند. تلاش نمایش برای نشان دادن جهان شخصیتها از طریق فضا و عناصر محیطی قابل توجه بود، اما قصه اصلی به درستی پیش نمیرفت و ریشه رفتارها و دغدغههای شخصیتها به درستی درک نمیشد.
وی خاطرنشان کرد: تصاویر و خاطرات ذهنی پراکنده، قطع و وصلهای نور و حرکات و ورود شخصیتهای ثالث انسجام روایت را کاهش میدهد. هدف کارگردان باید شکلدهی یک روایت متمرکز و دراماتیک باشد تا بتوان با جهان شخصیتها همراه شد. چیدمان صحنه و عناصر مختلف، اگر پراکنده باشند، انسجام بصری را کاهش میدهد و باعث میشود تمرکز مخاطب از روایت اصلی منحرف شود.
این منتقد تئاتر درباره بازیگران این نمایش گفت: بازیگران به شکل طبیعی و رئالیستی وارد جهان داستان شدهاند، اما در برخی لحظات، انتخابهای بازیگری از فضای ناترالیستی خارج شد و انتقال احساسات و معنای روایت را دشوار کرد. مسیر حرکتی بازیگران باید مشخص باشد تا تحول روانی و احساسی شخصیتها واضح باشد؛ برای مثال شخصیت مینا باید تغییرات روانی و عاطفی خود را نشان دهد و نه صرفاً ظاهر زیبایی ارائه کند.
یزدانپناه با اشاره به ساختار نمایش بیان کرد: ساختار نمایش مبتنی بر انفصال است، نه وصل شدن؛ پرشهای ذهنی باید قابل درک باشند، اما زمان واقعی روایت حذف شده است که نیازمند شفافیت بیشتر در انتقال جهان ذهنی شخصیتهاست. حرکات و جابهجاییهای شخصیتها گاهی موجب سردرگمی میشد و نمیشد تشخیص داد که چه زمانی بازی مستقیم است و چه زمانی پرش ذهنی رخ میدهد.
وی اظهار کرد: برای نشان دادن فاصله و تعارض میان شخصیتها، سادهترین روش قرار دادن آنها در موقعیتهای مکانی دور از یکدیگر است، اما بازیگر باید جنس بازی متفاوتی ارائه دهد تا فاصله داخلی شخصیتها منتقل شود. هر حرکت، نور و اکت فیزیکی باید با جهان ذهنی شخصیتها و فرم روایت همخوان باشد تا معنای اثر واضح شود. انتخاب جزئیات صحنه، مانند بطریها، گوشیها و میکروفونها، اگر بدون هماهنگی با کانسپت کلی باشد، انسجام بصری را کاهش میدهد و مخاطب را از جریان داستان دور میکند. هر عنصر باید با هدف خلق تصویر واحد و هماهنگ با جهان نمایش طراحی شود تا تجربه مخاطبان منسجم باشد.
این منتقد تئاتر افزود: اکتها و حرکات بازیگران باید با جهان ذهنی و فرم روایت همخوان باشند. اگر قرار باشد حس متافیزیکی یا روانشناسانه منتقل شود، باید در میزانسن و نورپردازی حس ملموس شود. در غیر این صورت، حتی با حضور اکتها، معنای ذهنی به من منتقل نمیشود و ارتباط با قصه قطع میشود.
یزدانپناه تصریح کرد: در نهایت، نمایش «با من سخن بگو» نقاط قوت زیادی دارد و توانسته تجربهای متفاوت را خلق کند. با رعایت هماهنگی عناصر، شفافیت پرشهای ذهنی، توجه دقیق به بازیگری و میزانسن، و طراحی یک روایت متمرکز، این اثر میتواند تجربهای یکپارچه و ملموس برای مخاطبان فراهم کند و حس همراهی با جهان شخصیتها را تقویت کند.
در ادامه این نشست، احسان روحی، منتقد تئاتر اظهار کرد: پیشتر نیز نسخهای دیگر از این نمایش اجرا شده بود، اما با وجود گذشت چند سال، این متن همچنان حرفی برای گفتن دارد. بازنویسی اخیر نیز تغییراتی داشته که ساختار روانشناسانه و تحلیل زندگی شخصیتها را حفظ کرده است.
وی افزود: این نمایش مخاطب را از جهان بیرونی وارد جهان ذهنی شخصیتها میکند و قصد دارد با جزئیات زندگی زناشویی آنها، روانشان را نشان دهد. با این حال، در ابتدای نمایش، قصه کمی کوتاه و ایده برای ورود به این جهان اندکی محدود به نظر میرسد.
این منتقد تئاتر بیان کرد: ساختار مدور نمایش، که از نقطه شروع به نقطه پایان بازمیگردد، ویژگی غیرارسطویی اثر است و مخاطب را به تفکر درباره مسیر شخصیتها و انتخابهایشان وا میدارد. با این حال، دادههای ارائهشده از زندگی زناشویی این دو شخصیت به اندازه کافی جامع نیست.
روحی ادامه داد: در نسخه فعلی، کاراکتر سومی به عنوان ناظر خارج از داستان اضافه شده است، اما نسبت او با شخصیتها روشن نیست و نقش او در شکلدهی درام کامل احساس نمیشود. تنها حضور او هنگام اجرا یا موسیقی قابل مشاهده است. همچنین برای اینکه داستان دراماتیک شود، نیاز به یک نقطه عطف در روایت است تا خردهروایتها و جزئیات کوچک، معنیدار و تاثیرگذار شوند. بدون این نقطه اوج، اثر تنها گزارش اتفاقات است و دراماتیزه نمیشود.
وی درباره روایتگری اثر گفت: روایتگری یعنی تمام اندازهها و تمهیداتی که برای انتقال معنا به کار برده میشود. هر عنصر باید به شکل مشخص به انتقال معنا کمک کند و این، همان روایت است. در این اثر، پرشهای ذهنی باعث شد مخاطب وارد جهان ذهنی مینا نشود و با همه تمهیدات کارگردانی و بازیگردانی هم این ارتباط برقرار نشد.
این منتقد تئاتر تصریح کرد: در برخی نقاط، شخصیت مینا با مخاطب فاصلهگذارانه صحبت میکند و داستان را به مرور معرفی میکند، اما این انتقال به شکل کامل اتفاق نمیافتد. همچنین قرارداد نمایش با مخاطب برقرار نشده و مخاطب در دریافت جهان ذهنی شخصیتها دچار اختلال میشود.
انتهای پیام


نظرات