مسعود كيميايي ميگويد: «رييس» هفتهي آينده آمادهي نمايش ميشود و فيلم پس از دريافت پروانه نمايش اكران عمومي خواهد شد.
به گزارش خبرنگار سينمايي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين كارگردان سينما كه همزمان با جشنوارهي فيلم فجر به دليل مشكل صداي فيلم، ترجيح داد فيلم را از بخش رقابتي جشنواره خارج و نمايش آن را متوقف كند، اين روزها فيلم را براي نمايش آماده ميكند.
كيميايي به ايسنا دربارهي فعاليتهاي اين روزهايش گفت: فيلمنامهاي به نام «وصيت مسموم» را در حال نگارش دارم و كتاب «عينالقضات» را كه سالها قبل به صورت فيلمنوشت منتشر شده بود، قصد دارم با شكل و شمايل تازهتري، منتشر كنم.
وي دربارهي شكل و شمايل جديد «عينالقاضات» ادامه داد: در كتابهاي مختلف دربارهي زبان محاورهاي شاهان در دورههاي مختلف تاريخي كمتر صحبت كرديم بنابراين زباني كه در چاپ جديد عينالقضات سعي دارم به آن بپردازم، متكي بر زبان همان دوره است.
«رييس» بيست و چهارمين فيلم كيميايي براساس فيلمنامهاي از خودش جلوي دوربين رفته است و بازيگراني همچون: فرامرز قريبيان، لعيا زنگنه، امين تارخ، پولاد كيميايي، مهناز افشار، اكبر معززي، حميد افشار، فروردين رستمي، علياصغر طبسي، شاپور كلهر،امير رهبري، با حضور داريوش ارجمند به ايفا نقش پرداختند.
در خلاصهي داستان اين فيلمنوشت به قلم كيميايي آمده است: «سيامك جواني كه تا زباله شدن رفته است، ليست بيست و پنج جوان در جيب اوست كه بايد به آنها مواد مخدر از نوع پيشرفتهترين تا قديميترين برساند.رضا، پدر سيامك، بعد از چندين سال دوري از وطن براي پدري كردن ميآيد، در حالي كه خودش هنوز يك فراري است . تنها دوست دوران جواني او كه بسيار با هم چرخيدهاند، درس خواندهاند، سينما رفتهاند و بيليارد بازي كردهاند، شايد هنوز او را باور كند.رضاي ديگر، دوستش، يك سرهنگ شاغل و تنهاست. زن سرهنگ با دو پسرش در يك حادثه از جهان رفتهاند.
سرهنگ رضا را باور دارد كه رضا قديمي گناهكار نيست. آنچه ميماند عشق و عاشقيت است . رضاي گناه كرده، هنوز عاشق زن از دست رفته و سقوط كردهاش، ميتواند او را ببخشد.سيامك كتابچه نامهاي مشتري همايش را ميسوزاند، سيامك عشق را در ميان نامهاي كتابچهاش پيدا كرده و خط زده است. عاشقان سياه بخت، به دنبال قطرهاي از زندگي از دست رفتهشان ميدوند . حتي جراح پير شدهي تنهاي يك دوره، عشق را بنيان تازهشان ميداند. جراح ميداند، عاقبت، شكستن
“رئيس” است. رئيس در برج عاج خود همه را ميگرداند. فقط احساس زنده شدهي رفاقت دو رضاي رفيق مانده است كه سيلي هولناك ميشود و دست رئيس را به دستنبد و سينهاش را به گلوله ميرساند. رضا پسرش را يافته است...
اما .... قصه تمام نيست ... قطرههاي زهر ارزانند و در انتظار ... آنها.»
انتهاي پيام


نظرات