• جمعه / ۱۸ آذر ۱۳۸۴ / ۱۳:۲۶
  • دسته‌بندی: رسانه
  • کد خبر: 8409-09485

و اما گاهي رفتن مقدس تر است.....

و اما گاهي رفتن مقدس تر است.....

مرا ببخش! كه تنش بي تو بودنم، سكوت ناب نگاه را كم آورده است و اما پروازي ديگر ........

«پرواز» اين بار هواي ديگري داشت، پر بود از بوي بال سوخته؛ آيا از اين پس پرنده‌اي خواهد پريد؟ نمي‌توان شاد بود اما آخر چرا بايد از عروج سوخت و اشك ريخت؟ مگر نه اين است كه آدمي‌ براي عروج آفريده شد. چرا بايد برياد پرنده‌اي كه به نور رسيده است غصه خورد، اما چه غريبانه و به‌ناگاه پركشيد اين پرنده!؟

كاش به اين درك مي‌رسيدم  كه آن كه رسيد، خوشبخت است و ما همه انگشت به دهان برده‌ي سعادت او هستيم.

سنگيني رسالت عكاس تاحدي است كه گاهي خودش بايد سوژه‌ي لنزهاي دوربينش باشد و رسالت خبرنگار آن‌قدرسنگين است كه گاهي حتي زمين هم تاب آن را ندارد.

گل‌ها همه بوي غربت «قريبي» را مي‌دهند كه آخرين اثرش پر بود از«پرواز»‌، پريدن و رهايي؛ بهت پريدن تو همه‌ي ما را در حسرت پرواز به دردآورده؛ به انتظار چه نشسته‌ايم؟ انتظارديدن يك رهايي استثنايي؟ نشسته‌ايم تا به حال بال‌هاي بسته‌يمان گريه كنيم و آرزوي تو را داشته باشيم.

ثبت چنين پروازي چقدر باشكوه است اما حيف! حيف كه او نبود ....

«شش» عدد مقدسي براي ايسناست. «ايسنا» در شش سالگي بود كه معناي تولد برايش آسماني شد.

«قريب» و «عمراني» يادگاران مقدسي شدند تا 16 آذر هر سال يادآور آن شش سالگي را در ذهن‌هاي ما حك كند.

«قريب» و «عمراني» عزيز! گوشه‌ گوشه‌ي دلهايمان غرق در اندوه پركشيدن شماست، اما چه سبكبال پر كشيد شما تا در جوار رحمت الهي آرام بگيريد، مگر با خداوند چه عهدي بسته بوديد كه اينچنين عاشقانه شما را ميهمان ضيافت خود كرد؛ اي كاش قبل از رفتنتان رمز شهادت را در گوش ما نيز زمزمه مي‌كرديد تا از اين خوان رحمت الهي بي‌نصيب نمي‌مانديم. 

اي دوستان شهيد! شما كه خود شاهد بوديد تمام خيابان‌ها وكوچه‌هايي كه لياقت پذيرايي از پيكر پاكتان را يافته بودند با اشك خون خدا را سپاس مي‌گفتند و چه بگويم از دل‌هاي پر خون دوستانتان.....

دل‌هاي دوستانتان از غربت پركشيدن شما آرام نگرفته، پس در جوار رحمت الهي و در كنار سلسبيل،همان هنگام كه از باده‌ي رحمت الهي سرمست مي‌شويد ما را نيز دعا كنيد تا خداوند داغ دلمان را با نعمت وصالش آرام گرداند.

اي يادگاران ناب هنر و روح الهي يادتان بخير باد؛ آن‌دمي كه عكس مي‌گرفتيد و خبر مي‌نوشتيد و آن دمي كه با لبي خندان جرعه‌ي خوشگوار شهادت را سر مي‌كشيديد.

 

«خدايا سلام

شب مقدسي است

خوانده‌اند مرا

باد اين آغازگر اميدها

نفير رساي دعوتي را در گوشم زمزمه كرده است

هجوم دل‌آساي رفته از يادي را

درنظرم تداعي كرده است

نديدم و نشنيدم

هيچ و هيچ

احساس بود آنچه بايد مي‌ديدم

از برم گذشت آنچه بايد مي‌شنيدم

پرواز نكردم

روياي پرواز پر و بالم داد ...!

انتهاي پيام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha