احمد دواتگر از آن رزمندگان آملی است که با حضور در جبهههای جنگ، طعم شیرین جانبازی را چشید و به اسارت دشمن درآمد و پس از آن، به دلیل آثار مخرب سلاحهای شیمیایی، امروز در کنار فرزند ۱۳ سالهاش با هم درد میکشند، فرزندی که تبعات این مواد شیمیایی دامانش را گرفت و بیناییاش را به ۱۰ درصد رساند.
خاطرات این استاد دانشگاه، رزمنده و آزاده را از دست ندهید، رزمندهای که پس از دوران جنگ، در سپاه و آموزش و پرورش مشغول به فعالیت شد و پس از بازنشستگی، به تدریس روی آورد.
دستکاری تاریخ تولد برای حضور در جبهه
احمد دواتگر در گفتوگو با ایسنا میگوید:نخستین بار در ۱۴سالگی به جبهه اعزام شدم. در آن زمان در سپاه بخشنامهای مبنی بر اینکه افراد کمتر از ۱۵سال را به جبهه نفرستد وجود داشت و همین باعث شد تاریخ تولدم را دوسال دستکاری کنم و به جبهه بروم.مادرم کاملا راضی بود و حتی کارهای ثبت نام را با ایشان انجام دادم اما پدرم کمی مخالفت داشت چرا که سه برادر بزرگترم همزمان در جبهه حضور داشتند.
در مجموع حدود ۶ سال و نیم در جبهه بودم و در عملیاتهای فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان، محرم، والفجر مقدماتی، والفجر یک، والفجر۳، والفجر۴، والفجر۶، والفجر۸، والفجر۱۰، عملیاتهای کربلای 1، 4،5، 8 و ۱۰، عملیات بدر و عملیات قدس 1، 2 و 4 حضور داشتم.
مسئولیتها
اوایل تک تیرانداز بودم و بعد از مدتی به ترتیب آرپی چی زن، بیسیم چی گروهان، کمک آرپی چی و سپس در گردان مکانیزه و زرهی مشغول شدم، پس از آن مسئول مخابرات گروهان و مسئول گروهان ویژه ادوات در گردان مکانیزه و در انتها نیز فرمانده گروهان ۲ گردان پیاده محمد رسول الله (ص) بودم.
در مجموع ۶ بار در عملیاتهای مختلف مجروح شدم. نخستین مجروحیت من در عملیات رمضان بود. سپس در عملیات والفجر۱ از ناحیه سر، پا، کمر و گردن مجروح شدم که ترکش گردنم تاکنون در بدنم وجود دارد و در نزدیکی نخاع قرار دارد. مجروحیت بعدی در عملیات والفجر ۸ بود که دو بار زخمی شدم. در عملیات کربلای ۴ از ناحیه هر دوپا ترکش خوردم و ۱۰روز در بیمارستان بستری بودم و آخرین مجروحیت نیز در عملیات کربلای ۵ بود که ۴ تیر به من اصابت کرد و همانجا نیز اسیر شدم.
۳۰ ماه اسارت دارم که نیمی از آن در اردوگاه تکریت عراق و مابقی را دراردوگاه بعقوبه بغداد که مختص تبعیدیها بود سپری کردم.
فاو و پس از آن اسارت
در ۲۹ فروردین ۶۷ در عملیات فاو اسیر شدم. در ابتدا قرار نبود که ما به منطقه عملیاتی فاو اعزام شویم اما به دلیل محاصره و فشار بی امان دشمن، با استفاده از لشکر زرهی و بنا به دستور فرمانده وقت لشکر ۲۵کربلا، سردار مرتضی قربانی به منطقه فاو رفتم.شدت درگیری به نحوی بود که تانکهای دشمن به نزدیکی ما آمده بودند و بچهها تا آخرین نفس مقاومت میکردند. در مسیر برگشت در داخل نخلستان سه یا چهار تیر به من اصابت کرد و یکی از رزمندگان که نامش «علی جمعه» بود مرا تا نزدیکی اسکله و رودخانه اروند به دوش گرفت. وضعیت به نحوی بود که لشکر بعث عراق مسلط بر رودخانه شد و بچهها را تیر باران میکرد. از علی که مرا حمل میکرد خواهش کردم برود و با اصرار من، رفت، با همان وضعیت و به سختی خودم را به اواسط رودخانه رساندم که مورد اصابت تیر دشمن قرار گرفتم و همانجا اسیر شدم.
خبر شهادتم را به خانواده رساندند
در این عملیات تعدادی از همرزمان توانستند از رودخانه عبور کنند و از درگیریها دور شوند اما من چون مجروحیت زیادی داشتم و در تیررس مستقیم دشمن بودم. در رودخانه باتلاقی گیر کردم و نتوانستم به عقب برگردم و بچهها به خانوادهام گفته بودند که احمد در آب تیر خورد و شهید شد. خانواده برایم مراسم چهلم و دوسال نیز سالگرد گرفتند و تا روزی که از اسارت آزاد شوم اطلاعی از زنده بودن من نداشتند و به گمان خودشان پسرشان شهید شده بود!
هر موقع در مقابل دشمن ایستادیم و مقاومت کردیم و تن به ذلت ندادیم موفق شدیم و هرزمان که تن به خواستههای دشمن دادیم ضرر دیدیم، اگر در مقابل دشمن ایستادگی و مقاومت نکنید جنگ و بازی را باختید و نمیتوانید سرتان را بالا بگیرید.
رحلت امام راحل تلخترین خاطره دوران اسارت
خاطره تلخ به وفور وجود داشت اما تلخترین خاطره مربوط به خبر شنیدن رحلت امام که خیلی ناراحت شدیم.
اعلام خبر آزادی در اردوگاه بغداد
شب هنگام به ما اعلام کردند فردا آزاد میشویم در آن شب بچهها برای نخستین بار پس از دو سال ونیم در فضای باز قرار گرفتند و ماه و ستارهها برایمان نمایان شد.
دوستان شهید
دوستان زیادی داشتیم و ارتباطم با همه افرادی که شهید شدند، خوب بود، با شهدا اردشیر رحمانی و محمود کریمی صمیمی بودم و وقتی شهید شدند خیلی احساس تنهایی میکردم.
سلاحهای شیمیایی و نابینایی فرزند
فرزندم از سن ۱۳سالگی به یک بیماری نادر چشمی مبتلا شده است که پزشکان علت آن را اثرات شیمیایی جبهه و جنگ بر روی تغییرات جنسی میدانند و درصد بینایی آن خیلی کم است، به طوری که تنها ۱۰ درصد بینایی دارد و برای مطالعه درسهایش صدای ضبط شده ما را گوش میدهد و میخواند.
اگر دوباره جنگ شود
اگر دوباره جنگ شود با آمادگی کامل برای حضور در آن مناطق حضور خواهم یافت و جزء کسانی خواهم بود که داوطلبانه حاضر شدم تا به مناطق عملیاتی سوریه بروم اما قسمت نشد. مردم و مسئولین باید به این باور برسند که یک جنگ تمام عیار اقتصادی بر علیه کشور ما شکل گرفته است بنابراین باید همانند دهه ۶۰ و با اتحاد و همدلی بااین جنگ اقتصادی مبارزه کنیم و بهترین راه نیز از طبق فرمایشات حضرت آقا بهره گیری از اقتصاد مقاومتی است.
نظرات